وبلاگ یک خوزستانی
وبلاگ یک خوزستانی



www.ahwaz.loxblog.com

اوایل مردم این ادعای آنان را به تمسخر گرفتند. ولی بتدریج کارهای دو دانشجوی جوان مورد توجه مردم قرار گرفت. یکی آنها را مخفيانه تعقيب ميکرد وبه دیگران ميگفت:

« آ نها اغلب به گورستان شهر ميروند و مدت زیادی با لای یک قبر می ایستند، بویژه بالای قبر زن جوانی که شوهرش تاجر است بیشتر توقف ميکنند.»

دیگری ميگفت:

« بلی! آنها درباره همسر جوانمرگ تاجر ودیگر مرده ها چيز های از ما پرسيدند »

آهسته ، آهسته در فضای شهر حالت اضطراب و دلهره عجيبی حکمفرما شد!

مرد تاجر نخستين کسی بود که آزمایش ومعجزه زنده شدن مرده ها را باور کرد، او در این مورد  با آنها گفتگو کرد، و دکترها در جواب به او گفتند:

« در شهرمان این آزمایش علمی سه هفته طول کشید که در شهر شما نيز نزدیک به سه هفته شده حالا باید یک حادثه یی رخ بدهد.»

در پایان سه هفته دو دانشجو از مرد تاجر نامه یی در یافت نمودند، که در آن نوشته شده بود:

« من همسری داشتم که واقعأ همچون فرشته بود. و او را بسياردوست داشتم ولی بدلیل اینکه او مریضی سختی داشت نميخواهم تا با جسم عليل و ناتوانش دوباره زنده شود و رنج ببرد. خواهشمندم آرامش او را آشفته نکنيد »

مرد تاجر درون پاکت نامه مقدار زیادی پول نيز بعنوان خسارت نا تمام ماندن آزمایش علمی برای دو دانشجو گذاشته بود.

پس از این نامه، نامه ی دیگری به آنها از مردی که ميراث بزرگی از برادرش به ارث برده بود و از زنده شدن دوباره او نگران بود رسيد .

خانمی که پس از مرگ شوهرش دوباره ازدواج کرده بود طی نامه یی به آنها نوشت :

« شوهر سابق من پیرمردی بود که دیگر نمی خواست زنده بماند ، او به آنچه می خواست رسیده لطفاً آرامش او را بهم نزنید »

در این نامه و نامه های دیگرکه مرتباً به آنها ميرسيد، مبلغی پول نقد نيز میگذاشتند !!

دو دانشجو از نامه های رسيده و پولی که به آ نها ميرسيد بکسی چيزی نميگفتند و به کار باصطلاح پژوهش خود در گورستان شهر ادامه ميدادند. تا اینکه شهردار شهر که تازه انتخاب شده بود و دوست نداشت که به این زودی ها پست خود را از دست بدهد، نزد آنها آمد. و به آنها مبلغ کلانی پیشنهاد کرد و گفت:

« شرط پرداخت پول اینستکه شما در اولین فرصت آزمایش علمی تان را در این شهر متوقف کرده و از این شهر بروید. ما به این باور رسيده ایم که شما با آزمایش علمی تان مرده ها را زنده می کنید. ضمناً بشما یک شهادتنامه نيز ميدهيم که شما توانایی زنده کردن مرده ها را دارید !! »

دو دانشجو که به هدفشان رسیده بودند، پول ها را گرفتند ودر حاليکه لبخند پيروزی بر لب داشتند شهر را ترک کردند.

پایان

نویسنده: یری مياز گوتيلف


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 28 بهمن 1389برچسب:, توسط رحیم |