وبلاگ یک خوزستانی



www.ahwaz.loxblog.com

شير نري دلباخته‏ ي آهوي ماده شد. شير نگران معشوق بود و مي‏ترسيد بوسيله‏ي حيوانات ديگر دريده شود.از دور مواظبش بود

 

 پس چشم از آهو برنداشت تا يک بار که از دور او را مي نگريست،

 

شيري را ديد که به آهو حمله کرد. فوري از جا پريد و جلو آمد.

 

ديد ماده شيري است. چقدر زيبا بود، گردني مانند مخمل سرخ و بدني زيبا و طناز داشت.با خود گفت: حتما گرسنه است.

همان جا ايستاد و مجذوب زيبايي ماده شير شد.  و هرگز نديد و هرگز نفهميد که آهو خورده شد

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 22 بهمن 1389برچسب:عشق,شیر,آهو, توسط رحیم |